ماجـــرای کیش(1)
بلاخره بعد از 3 ماه وقت شد بیآم و ماجرای کیشمونو بنویسم.. چیز خاصی نبووووود فقط بازار و دریا و تفریح یکی نیست بگه پس رفتی کیش چیکار کنی؟ ساعت1شب پروازمون بود به سمت کیش ساعت2.15رسیدیم و مردم و خواب زده کردیم(مردم اینجا به معنی عمو،زن عمو و پسرعمو هستش) عمو قرار بود فرداش بره سرکار هواپیما مسیر رفت: با استرس فراوون سوار شدیم یه مشت بچه هم دورمون بود مردم آرامش میخواستن ولی مگه ما میذاشتیم ها ها ها خب نیایش(دخترعمه)بود،من بودم،پانیذ(دخترهمون عمو که کیشه)بود،نیکا(دخترعمه)بود و آوینم بود ما که ساکت نمی شدیم.. مجبور بودن مشغولمون کنن هوا توی آسمون -28 درجه بوووود! پک پذیراییشونم: بادام زمینی پ...
نویسنده :
آجی ثمینـــــ ❤
14:14